شعر و ادب
دوشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۴۱ ب.ظ
چند روز پیش صبح تو رادیو یکی از گویندگان خوش ذوق قطعه شعری رو خوند که من رو فرو برد تو خاطراتم ، شما هم بخونید
آسمان چشم او آینه کیست / آن که چون آینه با من روبرو بود
درد و نفرین درد و نفرین بر سفر باد / سرنوشت این جدایی دست او بود
گریه مکن که سرنوشت / گر مرا از تو جدا کرد
عاقبت دلهای ما را / با غم هم آشنا کرد
چهره اش آینه کیست / آنکه با من روبرو بود
درد و نفرین بر سفر / این گناه از دست او بود
ای شکسته خاطر من / روزگارت شادمان باد
ای درخت پرگل من / نو بهارت ارغوان باد
ای دلت خورشید خندان
سینه تاریک من / سنگ قبر آرزو بود
آنچه کردی با دل من / قصهُ سنگ و سبو بود
من گلی پژمرده بودم / گر تو را صد رنگ و بو بود
ای دلت خورشید خندان
سینه تاریک من / سنگ قبر آرزو بود
۹۲/۰۶/۲۵